چند خط متن تصادفی: در اعماق جنگلی انبوه، در میان سایههای درختان بلند و کهنسال، کلبهای چوبی و متروکه قرار داشت. در تاریکی شب، جغدها با صدایی غمانگیز ناله میکردند و نسیمی خنک از میان شاخهها عبور میکرد.
در داخل کلبه، مردی تنها با موهای بلند و ژولیده، بر روی صندلی حصیری کهنهای نشسته بود. او به شومینهای خاموش خیره شده بود و در افکار خود غرق بود. ناگهان، صدایی از بیرون کلبه به گوش رسید. مرد با وحشت از جایش بلند شد و به سمت پنجره رفت.
در تاریکی شب، سایهای بلند و سیاه در حال نزدیک شدن به کلبه بود. مرد وحشتزده به عقب قدم برداشت و به دنبال راهی برای فرار میگشت. در همین لحظه، در کلبه با لگدی به شدت باز شد و سایه سیاه وارد کلبه شد.
مرد وحشتزده فریاد زد و به سمت در خروجی دوید. اما سایه سیاه سریعتر از او بود. سایه با چنگالهای بلند و تیزش به مرد حمله کرد و او را به زمین انداخت.
مرد در تاریکی شب غرق شد و دیگر هیچ صدایی از او به گوش نرسید.
نکات:
این متن تصادفی، داستانی کوتاه و رازآلود را روایت میکند. از کلمات و جملاتی استفاده شده است که حس ترس و وحشت را به خواننده القا میکنند. متن به گونهای نوشته شده است که خواننده را کنجکاو میکند تا بداند در ادامه داستان چه اتفاقی خواهد افتاد.
Type of issue
Submitted via the Previews bot
Reported
Feb 24 at 10:27 AM
Log In
Log in here to create Instant View templates. Please enter your phone number in the international format and we will send a confirmation message to your account via Telegram.
در اعماق جنگلی انبوه، در میان سایههای درختان بلند و کهنسال، کلبهای چوبی و متروکه قرار داشت. در تاریکی شب، جغدها با صدایی غمانگیز ناله میکردند و نسیمی خنک از میان شاخهها عبور میکرد.
در داخل کلبه، مردی تنها با موهای بلند و ژولیده، بر روی صندلی حصیری کهنهای نشسته بود. او به شومینهای خاموش خیره شده بود و در افکار خود غرق بود. ناگهان، صدایی از بیرون کلبه به گوش رسید. مرد با وحشت از جایش بلند شد و به سمت پنجره رفت.
در تاریکی شب، سایهای بلند و سیاه در حال نزدیک شدن به کلبه بود. مرد وحشتزده به عقب قدم برداشت و به دنبال راهی برای فرار میگشت. در همین لحظه، در کلبه با لگدی به شدت باز شد و سایه سیاه وارد کلبه شد.
مرد وحشتزده فریاد زد و به سمت در خروجی دوید. اما سایه سیاه سریعتر از او بود. سایه با چنگالهای بلند و تیزش به مرد حمله کرد و او را به زمین انداخت.
مرد در تاریکی شب غرق شد و دیگر هیچ صدایی از او به گوش نرسید.
نکات:
این متن تصادفی، داستانی کوتاه و رازآلود را روایت میکند.
از کلمات و جملاتی استفاده شده است که حس ترس و وحشت را به خواننده القا میکنند.
متن به گونهای نوشته شده است که خواننده را کنجکاو میکند تا بداند در ادامه داستان چه اتفاقی خواهد افتاد.